گریگور وربینسکی (به انگلیسی: Gregor Verbinski) (زاده ۱۶ مارس ۱۹۶۴)، کارگردان، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و نوازنده آمریکایی است. او بیشتر به خاطر کارگردانی فیلمهایی همچون حلقه، مجموعه دزدان دریایی کارائیب و رنگو شناخته شده است.
یک مدیر جوان بلندپرواز برای انجام ماموریت به یک " مرکز سلامت " در منطقه کوه آلپ فرستاده می شود. اما او بزودی متوجه می شود که فعالیت این سازمان غیرعادی و مرموز است...
در دهه 1930،"تونتو" سالخورده به پسری جوان،داستان "جان رید"،رنجری تنها را بازگو می کند.او که وکیلی آرمانگراست،به همراه برادرش رنجرهای تگزاس را همراهی کرده تا تبهکاری بدنام را دستگیر کنند.آنها در تله تبهکاران می افتاده و "جان" توسط "تونتو" نجات داده می...
"رنگو" یک سوسمار معمولی است که اتفاقی وارد شهری بی قانون در غرب وحشی می شود که با ناامیدی در جستجوی یک کلانتر جدید است و...
كاپيتان باربوسا و اليزابت سوآن و ويل ترنر براي نجات جك اسپارو و مرواريد سياه به سنگاپور مي روند اين در حالي است كه آنها براي نجات كاپيتان جك اسپارو بايد يك دزد دريايي چيني را پيدا كرده و نقشه دريايي كه محل كاپيتان جك را نشان مي دهد را از او بدزدند،...
ویل ترنر و الیزابت سوان که قصد دارند بزودی با هم ازدواج کنند بجرم کمک به کاپیتان جک اسپارو برای فرار از دست قانون بازداشت می شوند. لرد کاتر که دستور این بازداشت را داده به ویل و الیزابت می گوید اگر آنها به او کمک کنند تا جک را پیدا کرده و قطب نمای...
«ديو اسپريتس» (کيج) مجري برنامه هاي هواشناسي يکي از شبکه هاي پر بيننده ي تلويزيوني شيکاگو است. زندگي او از لحاظ حرفه اي، کم و کسر ندارد. اما از لحاظ خصوصي پر از مشکل و دردسر است...
«ناخدا باربوسا» (راش) کشتي «ناخدا جک اسپارو» (دپ) به نام «مرواريد سياه» را در اختيار مي گيرد و بعدا به شهر پورت رويال حمله مي برد و «اليزابت سوان» (نايتلي) دختر فرماندار (پرايس) را مي ربايد. «ويل ترنر» (بلوم) دوست دوران کودکي «اليزابت» با «جک» متحد مي...
ریچل کلر روزنامه نگاری است که درباره نوار ویدئویی که احتمال می رود چهار نوجوان را به قتل رسانده باشد تحقیق می کند.افسانه ای محلی در مورد نوار وجود دارد: بیینده آن پس از هفت روز کشته می شود.اگر افسانه واقعیت داشته باشد، او باید برای نجات زندگی خود و...
مردی تلاش می کند سلاحی باستانی به ناممکزیکی که باور دارد حامل یک نفرین است را به مرزهای خود بازگرداند در حالیکه دوست دخترش اصرار دارد دست از کارهای خلاف خود بردارد...
«ارني» (لين) و «لارس» (اوانز)، يک خانه ي قديمي و يک کارخانه ي ريسمان بافي را به ارث مي برند. دو برادر تصميم مي گيرند در خانه ي قديمي زندگي کنند و ناگهان متوجه مي شوند معمار خانه، آرشيتکت سرشناسي بوده و آن دو صاحب ثروت بزرگي شده اند. آنان تصميم مي گيرند...