در جنگ ایران و عراق، حامد كه پدر و مادر خود را در بمباران و اشغال بستان گم كرده است، به اردوگاه مهاجران جنگی د رشمال كشور منتقل می شود. جنگلبان پیری ، كه سال ها پیش همسرش را از دست داده است، عهده دار مراقبت از او می شود. به زودی رابطه ای عاطفی میان آن...
در كوران انقلاب یكی از مأموران عالی رتبة ساواك به نام امانی با زنی به اسم لاله ازدواج می كند. لاله، كه فارغ التحصیل رشتة پزشكی است، در طول روز به مداوای مجروحان تظاهرات خیابانی مشغول است. امانی در شب عروسی به سازمان امنیت احضار می شود تا نظر خود را...
عباس خاكپور بعد از چند حركت شكست خورده برای گرفتن ویزای آمریكا، به پیشنهاد یك دلال ایرانی تغییر چهره داده و به ظاهر یك زن درمی آید. با این ترفند او می تواند ویزای مهاجرت به آمریكا را بگیرد. اما در این بین با زنی ایرانی (دنیا) آشنا می شود كه توسط شوهر...
به مناسبت صدمین سال سینما، قرار است فیلمی با شركت علاقهمندان به كار بازیگری ساخته شود. به همین منظور یك آگهی در روزنامه منتشر میشود . در روز موعود پنج هزار نفر در محل فیلمبرداری حاضر میشوند تا پس از دریافت فرم مخصوص، در آزمون بازیگری شركت...
پیرمرد درویش عارفی به نام «بابا عزیز» در بیابان به سوی مقصدی در حركت است. او كه نابینا است و پیاده طی طریق می كند، نوه ی خود را كه دختربچه ای 7 ساله به نام «ایشتار» است به همراه دارد تا دستگیر و راهنمایش باشد. ایشتار در طول راه، همواره سؤالهایی از...
صدی و یدی، كارگران پمپ بنزینی قدیمی اند كه به علت عوض شدن مسیر جاده اصلی، چندی است كه متروك مانده. «یدی» كه دل در گرو دختری در شهر مجاور دارد، در قبال پرداخت مبلغی به عباس اسماعیلی، پستچی ساده دل منطقه، نامه های عاشقانه اش را به عشق نادیده اش می...
قدرت، جوان عقب مانده و ساده دلی است كه همراه با متولی امامزاده ای واقع در یك روستا زندگی می كند. متولی از این كه مردم روستا نسبت به امامزاده بی اعتنا هستند ناراحت است و آن را به كم ایمانی مردم نسبت می دهد، اما مردم معتقدند امامزاده تا حال نیازها و...
كفاش جوانی به نام نصرالله مددی كه در شهر كوچكی زندگی می كند سهم خود را در كفاشی می فروشد تا قطعه زمینی بخرد و روی آن به زراعت مشغول شود. زمینی را كه او قول نامه می كند صاحبش در تهران با سند جعلی به فرد دیگری فروخته است. نصرالله موقعی متوجه می شود كه...
فیلم درباره آشنایی دختری به نام لیلا با حمید دوستدار است كه این آشنایی مسیر جدیدی را پیش روی وی قرار می دهد، غافل از این كه عادل مشرقی دلبسته اوست.
درباره یك تالار پذیرایی است كه تعدادی كارگر در آن مشغول به كار هستند و وابستگی عاطفی و كاری به تالار دارند. تالار قرار است در بیست روز بعد تعطیل شود. آنها در این روزها باید تلاش كنند این اتفاق نیافتد.