جان ژوزف تراولتا (به انگلیسی: John Joseph Travolta) (زاده ۱۸ فوریه ۱۹۵۴ در نیوجرسی)، خواننده و بازیگر معروف آمریکایی است. بازی تراولتا در فیلم «خوش آمدی کوتر» و تب شب یکشنبه در دهه ۱۹۷۰ باعث شد نام وی بر سر زبانها جاری شود. سالهای بعد یعنی در دهه ۱۹۸۰ تقریباً در فیلمی بازی نکرد ولی در سال ۱۹۹۰ و با بازی در فیلم پالپ فیکشن اثری مشهور کویینتین تارانتینو، نامش مجدداً بر سر زبانها افتاد. بعد از این وی بازی در فیلمهای مشهور دیگری را نیز پذیرفت. فیلمهایی همچون تغییر چهره که در آن با نیکولاس کیج همبازی بود، فیلم گرازهای وحشی نیز از فیلمهایی بود که تراولتا در آن به نقشآفرینی پرداخت.بخاطر بازی در فیلم پالپ فیکشن و تب شب یکشنبه تراولتا نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر شد.
«جيمز» (تراولتا) در تکاپوي امرار معاش براي خانواده اش و همسرش، «مالي» (الي) نيز يک حسابرس پرمشغله است. با اين همه «مالي» دوباره باردار مي شود و دختري به نام «جولي» (با صداي بار) دنيا مي آورد...
کودک نوزادی صدایی درونی دارد (ویلیس) که افکار و احساساتش را باز می گوید. او هم چنین شاهد شکل گیری رابطه ی مادر مجردش، «مالی» (الی) و یک راننده ی تاکسی به نام «جیمز» (تراولتا) است…
مک مربی ایروبیک زنان با یک خبرنگار (جان تراولتا) که بر روی داستانی در مورد باشگاه های سلامت کار می کند، ملاقات می کند و رفت رفته عاشقش می شود…
داستان در ادامه فیلم اول بوده و "تونی مانرو" تلاش می کند خود را به عنوان یک رقصنده حرفه ای معرفی کند...
هنگامی که خدا تصمیم می گیرد زمین را نابود کند، چهار فرشته قصد دارند بشر را از طریق یک مرد و زن جوان با مشکلات خود نجات دهند...
تکنيسين جلوه هاي صوتي، «جک تري» (تراولتا)، به طور اتفاقي موفق به کشف ماجراي يک قتل مي شود و بعد از آن می فهمد که جان خودش هم در خطر است...
"باد دیویس" پسری روستایی به شهر می رود تا با عموی خود دیدار کند.او به باری که توسط "میکی گیلی" اداره می شود می رود.او در تصفیه خانه همراه با عموی خود مشغول بکار می شود.او با "سیسی" آشنا شده و با او ازدواج می کنند اما ازدواج آنها دوام زیادی نمی آورد و...
"سندی" دختری خوب، آرام و "دنی" مکانیکی که در طول تابستان عاشق یکدیگر می شوند. اما بعد از پایان تابستان وقتی به طور غیر منتظره ای متوجه می شوند که هر دو به یک مدرسه می روند مطمئن نیستند که بتوانند عشقشان را دوباره شعله ور کنند ...
تونی مانرو نوزده ساله در دیسکویی محلی با خشنودی کار می کند.اما در خانه او مدام در حال دعوا با پدر خود و رقابت با برادر بزرگترش است.اما وقتی او در دیسکو با استفانی آشنا می شود و با برای مسابقات رقص تمرین می کند زندگی اش دچار تغییر می شود و...
دختر همسایه باعث می شود که نوجوانی مبتلا به نقص سیستم ایمنی، تصمیم بگیرد محیط پاکیزه اش را ترک کند.