جان ژوزف تراولتا (به انگلیسی: John Joseph Travolta) (زاده ۱۸ فوریه ۱۹۵۴ در نیوجرسی)، خواننده و بازیگر معروف آمریکایی است. بازی تراولتا در فیلم «خوش آمدی کوتر» و تب شب یکشنبه در دهه ۱۹۷۰ باعث شد نام وی بر سر زبانها جاری شود. سالهای بعد یعنی در دهه ۱۹۸۰ تقریباً در فیلمی بازی نکرد ولی در سال ۱۹۹۰ و با بازی در فیلم پالپ فیکشن اثری مشهور کویینتین تارانتینو، نامش مجدداً بر سر زبانها افتاد. بعد از این وی بازی در فیلمهای مشهور دیگری را نیز پذیرفت. فیلمهایی همچون تغییر چهره که در آن با نیکولاس کیج همبازی بود، فیلم گرازهای وحشی نیز از فیلمهایی بود که تراولتا در آن به نقشآفرینی پرداخت.بخاطر بازی در فیلم پالپ فیکشن و تب شب یکشنبه تراولتا نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر شد.
"سم بیلی" که کار خود را از دست داده افراد موزه تاریخ طبیعی را به گروگان می گیرد."مکس برکت" که یک روزنامه نگار است هنگام این اتفاق در موزه حضور دارد.او داستان این اتفاق را منتشر می کند و به سرعت در بین مردم پخش شده و...
یک تکنیک نو ظهور در علم پزشکی، به یک مامور مخفی اجازه می دهد تا ظاهر خود را بطور کامل شبیه یک تبهکار مشهور کرده و از این راه در گروه او نفوذ کند...
'مورین' حامله است و همسرش 'ادی' گم شده همسایه اش او را مورد ضرب و شتم قرار داه و سعی میکند به او تعرض کند و ...
«وارتان مالت» (هاسکينز)، سردبير روزنامه ي جنجالي «نشنال ميرور» مطلع مي شود در يک شهر کوچک در ايالت آيووا يک زن به فرشته اي پناه داده و به فکرش مي رسد که اين موضوع به درد روزنامه اش مي خورد...
تروریستها موفق می شوند یکی از سلاحهای هسته ای آمریکا را بربایند اما بر روی یک خلبان و جنگلبان حساب نکرده اند...
مردی عادی در شب تولد خود نوری درخشان را در آسمان دیده و متوجه می شود که هوشی بسیار قوی بدست آورده و می تواند اجسام را به ذهن خود جابجا کند...
در آمریکای جایگزین که در آن آمریکاییهای آفریقاییتبار و آمریکاییهای سفیدپوست نقشهای فرهنگی خود را معکوس کردهاند، یک کارگر سفیدپوست کارخانه یک کارخانهدار سیاهپوست را به دلیل اخراج او به دلیل تحقیر میدزدد.....
یک گنگستر به هالیوود سفر می کند تا طلب خود را بگیرد اما متوجه می شود که صنعت سینما بسیار شبیه به حرفه کنونی اوست...
دو آدم کش به نام های «وینسنت» (تراولتا) و «جولز» (جکسن) از طرف «مارسلوس والاس» (رامس) مأموریت می یابند تا چمدانی را که دزیده شده، از سارقان پس بگیرند و در جریان این عملیات به طرز معجزه آسایی نجات پیدا می کنند. «وینسنت» مأمور می شود تا «میا» (تورمن)،...
حالا اگر چه بچه هاي «خانواده ي اوبرياکو»، «ميکي» و «جولي»، حرف زدن ياد گرفته اند ولي پدر و مادرشان، «مالي» (الي) و «جيمز» (تراولتا)، کلافه تر از هميشه هستند...