درگیری شدیدی در منطقه نبرد ادامه دارد، دشمن بیمارستان صحرایی را محاصره می كند و همه اخراجی ها و همرزمانشان در پی راهی برای نجات می گردند. دشمن با اسیرگیری گسترده قصد یك مانور تبلیغاتی را دارد همه اسرا به یك اردوگاه اسرای ثبت نام نشده منتقل می شوند....
مجید از خلافكارهای یكی از محله های تهران، عاشق دختر میرزا (یك گیوهدوز عارف) است و شرط ازدواج او سربه راه شدن است. مجید برای رسیدن به نرگس دست به دروغ و كلك می زند اما نقشه اش افشا می شود. مجید در سرراه خود احساس می كند كه رقیبی وجود دارد كه از بچه های...
دو برادر دوقلو از ناحیه بازو به هم چسبیده اند و هر كدام از آنها تلاش می كند برادر دیگر را تحت تأثیر قرار دهد و او را از نظر رفتار و منش، شبیه خود كند. یكی از برادرها یك مؤمن تندرو است و دیگری یك غرب گرایی لاابالی و عشرت طلب. این دو در ادامه كلنجارهای...
بیوه زنی به نام تارا (سوسن تسلیمی) همراه دو کودک کم سالش (گلبهار اسلامی و قربانعلی فلاحی) از ییلاق به کومه اش بازمی گردد …
قدرت، جوان عقب مانده و ساده دلی است كه همراه با متولی امامزاده ای واقع در یك روستا زندگی می كند. متولی از این كه مردم روستا نسبت به امامزاده بی اعتنا هستند ناراحت است و آن را به كم ایمانی مردم نسبت می دهد، اما مردم معتقدند امامزاده تا حال نیازها و...
كفاش جوانی به نام نصرالله مددی كه در شهر كوچكی زندگی می كند سهم خود را در كفاشی می فروشد تا قطعه زمینی بخرد و روی آن به زراعت مشغول شود. زمینی را كه او قول نامه می كند صاحبش در تهران با سند جعلی به فرد دیگری فروخته است. نصرالله موقعی متوجه می شود كه...
پس از تصرف شهر مهران توسط نیروهای عراقی، فرماندهی كل قوا دستور آزاد سازی مهران را صادر می كند. قرار بر این می شود كه حاج احمد امین با به راه اندازی جنگ های غافلگیرانه در یكی از محورهای جزایر مجنون توجه نظامیان عراقی را جلب كند. رضا، معاون حاج احمد،...
گروهی از رزمندگان ایرانی در یك نبرد نابرابر در مقابل هجوم نیروهای عراقی گرفتار می شوند اما با راهنمایی و كمك سید «فرمانده عملیات منطقه» آن ها تا پای جان ایستادگی می كنند، كه ناگهان با بمباران شیمیایی عراق روبرو می شوند و دیگر كاری از آن ها ساخته...
فیلم درباره آشنایی دختری به نام لیلا با حمید دوستدار است كه این آشنایی مسیر جدیدی را پیش روی وی قرار می دهد، غافل از این كه عادل مشرقی دلبسته اوست.
قصه پیرمردی است كه مقیم آمریكاست و زمانی كه می فهمد در آستانه مرگ قرار گرفته به ایران می آید تا در وطن خود بمیرد و چون دوست و فامیلی در كشورش ندارد، سراغ آدم هایی را می گیرد تا پس از مرگش برایش گریه و زاری كنند.