مهندس رحمان توانا، كارمند عالیرتبه ی دولتی، در مأموریتی خارج از كشور، به یك دختر زیبای مسیحی دل می بندد. پس از ماجراهایی، سرانجام دختر به دین اسلام مشرف می شود و به همراه رحمان به ایران باز می گردد. اما بازگشتش آغازگر ماجراهایی تازه است. از آنجا كه او به اختیار خود و با آگاهی كامل به اسلام گرویده، چالش جدی میان او و كسانی كه از طریق شناسنامه مسلمان هستند در می گیرد. اختلافاتی میان او و رحمان، خانواده رحمان، همكاران او و همه ی كسانی كه مناسبات و احكام شرع را در رفتار و گفتارشان رعایت نمی كند. بتدریج ادامه ی این اختلافات، گسترده تر می شود تا جایی كه نومسلمان قصه ی ما، تصمیم به ترك ایران و گسستن از همسرش می گیرد. اما وقوع یك فاجعه ملی (زلزله بم) شناخت تازه ای از یك ملت به او می دهد. كسانی كه با همه ی ضعفهای كوچك و ناچیزشان، در وقت خطر، حماسه آفرین می شوند و معنای تازه ای از اتحاد و انسجام را به نمایش می گذارند.