شنبه، بلوچی است كه بنا به تصنیفی محلی كه در وصیت نامه ی پدرش به آن اشاره شده، در پی گنجی است كه او را خوشبخت سازد. شنبه با همكاری یك جوان شهری به نام صادق كه فراری است، برای یافتن گنج اقدام می كند، اما جست و جوها بی حاصل است. موقعی كه او با عصبانیت خاك ها را زیر و رو می كند و به وصیت نامه ی پدرش شك می كند صادق قدری گندم به او می دهد تا با كاشت و برداشت گنج واقعی را به دست بیاورد.