سونگ یی دختری است با قلب پاک و اخلاق بد . او توسط بهترین دوستش هی وون مثل یک بچه خوار و . از آن به بعد هی وون همیشه به عنوان یک انسان موفق و شاهزاده بود در حالی همه سونگ یی را به عنوان یک بچه ی شیطان در نظر داشتند . زمانی که سونگ یی بیکار شده بود هی وون اونو به یک پارک شهربازی که در آنجا رئیس بود معرفی کرد . در آنجا سونگ یی دوست دوران بچگی خودش به نام هیون سونگ را پیدا کرد . از آن به بعد هی وون بارها سعی می کرد که سونگ یی رو تحقیر کنه و در موقعیت های بدی قرار بده . هیون سونگ سعی میکنه رابطه بین این دو نفر رو بهم بزنه از اینرو تصمیم میگیره قطار شهربازی رو از ریل خارج کنه تا هی وون گناهکار جلوه کنه . اون خیلی زود فهمید که کارش خیلی اشتباه بوده و قطار دچار آتش سوزی شده . بدتر از آن اینکه پسر رئیس شهربازی هم در قطار بود . سونگ یی زندگی خودشو به خطر انداخت تا زندگی سونگ جون رو نجات بده . سونگ جون هم که شجاعت و حالت دلربایانه سونگ یی رو میبینه عاشق اون میشه . اما چه اتفاقی سر رابطه سونگ یی و هی وون می افته ؟ زمانی که هی وون کارهایی رو که سونگ یی کرده را به همه ی دنیا افشاء میکنه