زهرا به همراه مادرش آینور پیش یه خونواده به نام چامای که جزو پولدارترین خونواده های استانبول به شمار میان، کار کرده، زندگی می کنن.زهرا عاشق تنها وارث خونواده چامای، باریش هست که باهاش بزرگ شده. در مقابل باریش هم متوجه احساسات زهرا شده. فقط کنار این عشق خیلی مانع، پشت پرده وجود داره. فرزندی که آینور به فرزندخواندگی داده که همه خواهر زهرا میدونن به اسم سرین( زینب) به خاطر انتقام برگشته و تیرشو اول سمت خونواده بعد سمت هر کسی که در ارتباط بوده نشونه گرفته. در عمارت مخالفان این ارتباط قطعا مادرش جاهده، باریش و زهرا نیستن، عموشو مقصر میدونه اما در اصل پدرش طلعت به خاطر دور نگه داشتنش خیلی سنگ میندازه. باریش و زهرا کسایی هستن که برای محافظت از عشقشون بین رازهای خیلی بزرگ و زیر سایه فهمیدن انتقام سرین به خاطر فروخته شدنش رشد می کنن.