ایمن یک افسر تادیبی ۲۸ ساله مالایی می باشد که به تازگی به یک زندان فوق امنیتی منتقل شده است. او با خواهر بزرگش به نام سهیلا در یک خانه کوچک و ساده زندگی میکنند. در محل جدید کارش ، ایمن مجذوب یک گروهبان ۶۵ ساله به نام رحیم می شود. اما به زودی مشخص می شود که رحیم کاریزما در واقع یک رئیس جلاد باسابقه در زندان است. رحیم متوجه سخت کوشی و تلاش ایمن می شود و پس از استعفای دستیارش ، از ایمن درخواست میکند تا شاگرد و دستیار او شود. ایمن این موضوع را با خواهرش در میان میگذارد اما سهیلا از شنیدن این خبر ناراحت می شود ، چراکه پدر آنها توسط رحیم اعدام و شکنجه شده بود و ایمن نیز تمام این مدت این را میدانست. آیا ایمن میتواند بر وجدان و گذشته اش غلبه کند تا احتمالا بعد از رحیم به عنوان رئیس اجرایی زندان شود؟