آهنگری با همسرش گل اندام در قطعه زمینی دور از آبادی كشت و زرع و زندگی می كنند. بیك خان برای تصاحب زمین آهنگر به كمك عواملش شایع كرده كه آهنگر گل اندام را به عقد شرعی خود درنیاورده است و خشم اهالی آبادی را نسبت به آن دو برمی انگیزد. اهالی به جز جوانی...
در منطقه ی تركمن صحرا آرتق(ناصر ملك مطیعی) چند بار مادرش را برای خواستگاری دختر قلیچ خان می فرستد؛ اما پدر دختر رضایت نمی دهد. آرتق دختر را از كنار رودخانه می رباید و به زیارتگاهی می برد. قلیچ و پسرانش او را می بخشند. شب هنگام فرید (ایرج قادری) و دوستش...
گروهی در جستجوی كتی هستند كه در یكی از جیب هایش نقشه گنجی قرار دارد. اتفاقاً سه جوان آن را به دست می آورند و سرانجام پس از تعقیب و گریزهای فراوان این سه جوان هستند كه موفق می شوند.
احسان (یدالله شیراندامی) و امیر (منوچهر وثوق) دو برادرند كه به دلیل بدهكاری هایشان به همراه دوست مشتركشان ماشاالله (سید علی میری) به شمال می روند تا در ویلای او پنهان شوند. آن سه در بین راه با دختر متمولی به نام نازی (هاله) آشنا می شوند كه پس از اطلاع...
راد (سعید راد) كه به رابطه ی خواهرش با مردی بدگمان است آن دو را در آتش می سوزاند، و سوار بر اسب به جنگلی پرت افتاده می گریزد. راد به كلبه ای جنگلی پناه می برد، كه مردی به نام شالكو (محمدعلی كشاورز) با همسرش سمن (فخری خوروش و دخترش (نور) در آن جا زندگی می...
تقی و زری از شهرستان فرار می كنند كه در تهران با هم ازدواج كنند. در تهران اتاقی اجاره می كنند و تقی به دنبال فراهم آوردن مقدمات از خانه خارج می شود. در غیاب تقی، محمود سعی می كند خود را به زری نزدیك كند. زری در درگیری با محمود او را از پنجره به بیرون...
وقتی نصرت پس از چهارسال از زندان آزاد می شود نامزدش لیلا، كه سلیمان او را بی سیرت كرده، به عقد سلیمان در می آید. قوام، دوست قدیمی نصرت، از سفر باز می گردد و با نصرت قرار می گذارد تا او در موقعی كه نصرت شاهدی برای برائت خود دارد سلیمان را بكشد، و در...
خلیل به كمك افرادش تعدادی از كارگران معدن را تشویق می كند كه مانع پیشرفت كارهای معدن و صاحبش مسلم خان شوند. مسلم دو تن از دوستانش، رضا خوش دست و نعمت خوش صدا، را به كمك می طلبد، و آن دو از كارگران خاطی زهرچشم می گیرند. نعمت پنج سال پیش دختر عمه اش را...
مرتضی جیب بری است كه با جوانی شهرستانی به نام بهروز آشنا می شود، كه برای تحصیل به پایتخت آمده است. مرتضی او را به خانه ای می برد كه خود در آنجا با عزیز زندگی می كند، و با كف زنی و سرقت خرج كتاب و دفتر و تحصیل او را فراهم می كند. بهروز در یك آژانس تلفنی...