به ظاهر "سایمون" یک معلم سختکوش است که زندگی نرمالی دارد.اما او رازی سیاه در سینه دارد،او یک خوناشام است که برای زنده ماندن به خون انسان احتیاج دارد.او از چتهای آنلاین استفاده می کند که زنی که قصد خودکشی دارد را یافته و گرسنگی اش را رفع کند...
برای گرِگ هفلی مدرسه مسخره ترین جای ممکن است. او از مدرسه و بچه های آن متنفر است و برای اینکه از این وضعیت خلاص شود و منزلتی را که شایسته ش است بدست بیاورد نقشه های دقیقی می کشد که همگی نقش برآب می شوند. او همه این اتفاقات را در دفتر خاطراتش ثبت می کند...
"تامی سانتورلی" ستاره موفق بیسبال در زمان به عقب بازگشته و به سال 1976 می رود و روزهای نوجوانی اش را در تیم تجربه کرده و شانس آنرا بدست می آورد تا دوستی را در عوض افتخار انتخاب کند...