این فیلم که از روی نمایشنامه ای به همین نام اثر بهرام بیضایی ساخته شده ماجرای مرگ یزدگرد سوم است که به مرو میگریزد و به طور ناشناس در آسیابی پناه میگیرد. داستان از زبان آسیابان، زن آسیابان و دخترشان بیان میشود و همه روایتها با هم تفاوت دارد.
آقای هیروگلیف از خواب بیدار می شود و در تعطیلات به سر کار می رود. او متوجه خطوط باستانی عجیبی می شود. او به کتابخانه ای می رود تا بفهمد که این حق التزام به چه معناست. اما او کتابی را پیدا می کند که توسط دخترش نوشته شده بود که اخیراً به طرز مشکوکی درگذشت.
اصالت (حسین پرورش) در جست و جوی موضوعی برای ساختنِ یک برنامهٔ تلویزیونی است که یک آگهی در روزنامهٔ عصر میبیند که نوشته دختر جوانی گم شده و یابنده با نشانی مندرج در آگهی تماس بگیرد. عکس دختر گمشده به نظر اصالت آشنا میآید، و میکوشد به یاد آورد که...