رابرت مالیگن (انگلیسی: Robert Mulligan؛ ۲۳ اوت ۱۹۲۵(1925-08-23) – ۲۰ دسامبر ۲۰۰۸(۲۰۰۸-12-۲۰)) کارگردان اهل ایالات متحده آمریکا بود. وی بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۹۲ میلادی فعالیت میکرد.
"دنی" چهارده ساله به همراه خواهر بزرگتر و پدر و مادرش زندگی می کند.وقتی "کورت فاستر" هفده ساله به همراه مادر و دو برادر خود به همسایگی آنها نقل مکان می کنند زندگی برای "دنی" شیرینتر می شود...
زنی جامائیکایی، خدمتکار یک خانواده ثروتمند بالتیموری می شود و با پسر نوجوان ناامید آنها رابطه برقرار می کند.
"کای" نزدیک به سه سال پس از مرگ همسر خود "جولی" جرات کرده و به همراه نامزد جدید خود "روپرت" به خانه سابقشان بازمی گردد. اما به سرعت ترس او رنگ واقعیت گرفته و نه تنها خاطرات قدیمی به سراغش می آیند، بلکه روح همسر سابقش نیز او را آزار می دهد...
مرد جوانی بین ادامه راه برادرش یا انتخاب راه خود گرفتار شده است...
یک مرد و یک زن در یک غذاخوری با هم آشنا می شوند. در حالیکه هر دو ازدواج کرده اند، شب را با هم سپری می کنند. آنها تصمیم می گیرند در آخر هفته همدیگر را ملاقات کنند. با گذشت زمان هر یک از آنها در مشکلات به دیگری کمک می کند و...
تبهکار خرده پا "کوپر" مدیریت انبارهایی در لس آنجلس را که برای مخفی کردن اموال مافیا مورد استفاده قرار می گیرند را بر عهده دارد. او که به دلیل داشتن دسته کلیدی بزرگ که در همه انبارها را باز می کند به "مرد کلیدی" مشهور است، مسئول مذاکره با سندیکای...
در تابستان سال 1935، دوقلوهایی به نامهای "نیلز" و "هالند" به همراه خانواده خود در مزرعه ای زندگی می کردند. مادربزرگ دوست داشتنیشان "آدا" چیزی به نام "بازی" را به آنها آموخت. تعدادی اتفاق به وقوع پیوسته و به نظر می رسد آنها مسئول هستند...
یک دانشجوی جوان کالج به اتهام قتل عابری با خودروی خود به دلیل نپرداختن هزینه پارکینگ، به زندان فرستاده می شود. وقتی فرصت مناسب فراهم شده او اقدام به فرار کرده و به همراه دوست دخترش ناپدید می شود و...
جزیرهای کنار سواحل نیوانگلند، تابستان سال 1942. نوجوانی بهنام «هرمی» (گریمز) وقتش را با دو دوستش، «اوسی» (هاوسر) و «بنجی» (کونانت) میگذراند. کنجکاویهای آنان با پیدا کردن یک کتابچه راهنما تحرک میشود و رویاهای «هرمی» در وجود زنی بهنام...
وقتی دیده بان سابق ارتش خود را بازنشسته کرده و به مزرعه ای در نیومکزیکو می رود،نسبت به زنی سفید پوست و پسر او که به تازگی از دستان هندیها آزاد شده احساس ترحم کرده و از آنها دعوت می کند به او بپیوندند.او می داند که پدر آن پسر یکی از قاتلان خطرناک است...