عزیز کسی است که دوران سخت زندگیش را سپری میکند و از رویاهای جوانی خود در مورد شغلش فاصله گرفته و مشغول به کاریست که دوستش ندارد. بعد از چهار سال رابطه با بورجو به این نتیجه میرسد که باید به رابطه اش پایان بدهد…
صلال به همراه همسر خود سویلای و فرزندشان در یک شهر کوچکی زندگی بی روحی را سپری می کنند. او و برادرش کمال صاحب یک فروشگاه لوازم الکترونیکی هستند که وضعیت خوبی ندارد. تنها خوشگذرانی آنها رفتن به کلوپهای شبانه است. او عاشق سیبل دختری که در کلوپ کار می...