یک آدمکش ماموریتی دریافت میکند تا یک زن را به قتل برساند. اما این ماموریت بنظر ساده زمانی پیچیده میشود که قاتل چیزهایی را راجع به آن زن متوجه میشود و تنها یک شب فرصت دارد تا افرادی که استخدامش کرده اند را پیدا کند و به قتل برساند...
من Ancizar لوپز، کلمبیا هستم. اما من هیچ فروشندهی موادمخدر نیستم. من یک صادر کننده کوکائین هستم، که همان چیزی است. قلب من متعلق به دو زن است که جلال من بودند و امروز، سقوط من است.