در شب سرد سال نو، یک دختر فقیر تلاش می کند کبریتهایش را در خیابان بفروش برساند. او دچار سرمازدگی شده و به خود می لرزد. او می ترسد به خانه برود زیرا پدرش او را برای نفروختن کبریتها کتک می زند و...
"کنت موفات" یکی از مقامات دولتی عاشق بازیگری به نام "نانا" می شود.او تبدیل به معشوقه او شده و در آپارتمانش زندگی می کند.اما در عوض کشیدن خود بالا او "کنت" را به پائین می کشد و در نهایت زندگی هر دویشان را نابود می کند...
پس از مرگ پدرش و عمویش که تمام ارث را نوشیده بود، ویرجینیا تنها می ماند. او توسط یک خانواده غیرمتعارف پذیرفته می شود، اما نزاع بین بوهمی ها و دهقانان او را مجبور به فرار از شورش دهقانان می کند. سپس راینال به او کمک می کند که عاشق او می شود...