رابرت بلیک (انگلیسی: Robert Blake؛ زادهٔ ۱۸ سپتامبر ۱۹۳۳(1933-09-18)) هنرپیشه اهل ایالات متحده آمریکا است. وی بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۹۷ میلادی فعالیت میکرد.
از فیلمهایی که وی در آن نقش داشته است میتوان به گنجهای سیرا مادره، بزرگراه گمشده، بارهتا و در کمال خونسردی اشاره کرد.
یک نوازنده ساكسيفوني بنام «فرد مادیسون» در آیفون خانه اش میشنود که "دیک لورنت مرده است". این پیام در ابتدا برای او بی مفهوم است. روزی همسرش بستهای حاوی یک کاست ویدئو در جلو خانه پیدا میکند، وقتی با هم به تماشای آن مینشینند نمای بیرونی خانه خود را...
داستان فیلم در مورد بالا رفتن جنایات یک شهر می باشد و . . .
یک پلیس موتورسوار آریزونا با تحقیق بر روی قتل اسرار آمیز مردی منزوی به آرزوی خود مبنی بر وارد شدن به دایره جنایی می رسد.او مجبور می شود برای حل پرونده با توهمات خود و اطرافیانش روبرو شود و...
در سال 1909، دورهای که هنوز هم سرخپوستان جنایات سفیدها به یاد دارند، «ویلیبوی» (بلیک) - یکی از سرخپوستان پایوت که گاوها را داغ میزند - برای جشن سالانه قبیله به کالیفرنیا باز میگردد و به ملاقات دختر مورد علاقهاش، «لولابونیفاس» (راس)...
دو مرد جوان به تنهایی بی فایده هستند اما به همکاری هم تبدیل به جنایتکاران برزگی می شوند.آنها وارد خانه خانواده ای ثروتمند می شوند اما پس از اینکه متوجه می شوند پولی در خانه نیست برای جلوگیری از شناسایی شدن همه اعضای خانواده را به قتل می رسانند...
"اوون لیگیت" یکی از مقامات راه آهن به شهری در میسیسیپی می رود تا بخشی از خطوط راه آهن آن را تعطیل کند.او ناگهان عشق را در جذابترین زن شهر "آلوا استار" پیدا می کند.آنها تلاش می کنند از دست مادر "آلوا" و انتقام مردم شهر فرار کنند...
در خلال جنگ جهانی دوم، جان اف کندی فرماندهی PT 109 را به دست میگیرد تا در جزایر سلیمان به جنگ نیروهای ژاپنی بروند...
چهار سرباز آمریکایی که در نزدیکی یک دهکده آلمانی مستقر شده اند در تجاوز به یک دختر محلی با مرگ روبرو هستند و توسط سرگرد استیو گرت مشاور مشاور خارجی دفاع می شوند.....
"کاپیتان ادوراد هال" پس از سپری کردن دو سال اسارت در جنگ کره به آمریکا بازمی گردد.در اردوگاه او را شستشوی مغزی داده و به چینیها کمک کرده تا اسرای دیگر را قانع کند آنان در جنگی غیرعادلانه جنگیده اند.پس از بازگشت او متهم به همکاری با دشمن می شود و...
در دوران جنگهای صلیبی،یک ساکسون مجبور می شود از انگلستان فرار کند.او به همراه ملازم سلطنتی خود که یک کماندار است عازم سفر شده است.آن دو با هم به چین سفر می کنند و درگیر یک توطئه بزرگ می شوند...