ساندرا آنت بولاک (به انگلیسی: Sandra Annette Bullock) (زادهٔ ۲۶ ژوئیه ۱۹۶۴) یک هنرپیشه اهل ایالات متحده آمریکا است
بولاک در شهرستان آرلینگتون، ویرجینیا به دنیا آمد. او دختر «هلگا میر»، یک خوانندهٔ آلمانی اپرا و معلم آواز نیمهوقت، و «جان دبلیو بولاک»، یک پیمانکار پنتاگون و معلم آواز و مدیرعاملی از آلاباما، بود. پدربزرگ مادری بولِک یک دانشمند باهوش از نورنبرگ آلمان بود. او به دفعات به همراه مادرش با تورهای اپرای او شرکت میکرد و بسیاری از سالهای بچگی خود را در آلمان و سایر نقاط اروپا زندگی کرد. او زبان آلمانی را به روانی صحبت میکند و از طریق ملیت سابق مادرش دارای تابعیت آلمانی نیز هست. بولاک در بچگی باله و هنرهای آوازی را مطالعه کرد و در تولیدهای اپرای مادرش نقش کوچکی را نیز ایفا میکرد.
"سالی" و "گیلیان" همیشه می دانستند که متفاوت هستند.آنها پس از مرگ والدینشان توسط خاله خود بزرگ می شوند.اما تمام اعضای خانواده آنها با خود نفرینی را حمل می کنند.مردی که آنها عاشقش می شوند محکوم به مرگ است...
"بردی کالورت" پس از اینکه همسرش او را طلاق می دهد و مرد جذابی وارد زندگی اش می شود،مجبور به انتخاب بین اصول اخلاقی خود و قلبش می شود...
یک هکر کامپیوتری در سیستم یک کشتی حمل مسافر نفوذ کرده و مسیر حرکت آن را برای برخورد با یک نفتکش تنظیم می کند ...
شهر کوچکی در میسی سیپی. «جیک بریگانس» (مکانگی)، وکیلی تازه کار، دفاع از مردی سیاه پوست به نام «کارل لی هیلی» (جکسن) را به عهده می گیرد. «کارل» دو جوان سفید پوست را به خاطر اذیت و آزار دختر ده ساله اش کشته و این در شرایطی است که کوکلوکس کلان های محلی به...
"رابرت ارنست همینگوی" راننده آمبولانس در دوران جنگ جهانی دوم در ایتالیا است.درحالیکه که شجاعانه زندگی خود را در خط مقدم به خطر می اندازد زخمی شده و به بیمارستان منتقل می شود.او عاشق پرستار بیمارستان می شود ...
فرانک به همراه دوست دخترش دو دزد هستند که میخواهند به این سبک زندگیشان پایان دهند پس آنها تصمیم میگیرند تا آخرین دزدی خود را که یکی نقاشی است انجام دهند...
“لوسی” که در بلیت فروشی قطار شهری کار می کند، در آرزوی ازدواج با “پیتر”،یکی از مسافران است. روزی “پیتر” به داخل ریل های قطار می افتد و “لوسی” او را نجات می دهد. اما “پیتر” بر اثر شدت ضربه به حال اغما می رود. خیلی زود همه او را نامزد “پیتر” می...
یک برنامه نویس کامپیوتری که با توطئه ای بزرگ روبرو شده است،زندگی خود و اطرافیانش را در خطر بزرگی قرار می دهد...
«لوسي» (بولاک) که در بليت فروشي قطار شهري کار مي کند، در آرزوي ازدواج با «پيتر» (گالاگر)،يکي از مسافران است. روزي «پيتر» به داخل ريل هاي قطار مي افتد و «لوسي» او را نجات مي دهد. اما «پيتر» بر اثر شدت ضربه به حال اغما مي رود. خيلي زود همه او را نامزد...
یک پلیس باید جلوی انفجار یک اتوبوس شهری را بگیرد. اتوبوسی که اگر سرعتش از ۵۰ مایل در ساعت پایینتر بیاید، بمبی که در آن جاسازی شده منفجر خواهد شد.