جی ای فریمن (انگلیسی: J. E. Freeman؛ زاده (۲ فوریهٔ ۱۹۴۶(1946-02-02) -درگذشته ۹ اوت ۲۰۱۴(2014-08-09)) یک هنرپیشه اهل ایالات متحده آمریکا بود.
از فیلمها یا برنامههای تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است میتوان به تقاطع میلر، بیگانه: رستاخیز، از ته دل وحشی ، ممکن است برای تو اتفاق بیفتد اشاره کرد.
پس از یک سرقت ناموفق از بانک،دو مرد تا دندان مسلح افسران پلیس لس آنجلس را به مدت چهل و چهار دقیقه در اسلکه نگه می دارند و...
دویست سال پس از حادثه بیگانه 3،کمپانی موفق شد "ریپلی" را از طریق شبیه سازی زنده کند و دانشمندان توانستند ملکه بیگانگان را از او خارج کنند.اما دی ان ای او به ملکه پیوند خورده و او شروع به گشترش ویژگی های بیگانگان ی کند و...
یک روانشناس منزوی و یک کارآگاه مونث تلاش می کنند تا یک قاتل سریالی را که از قاتلان سریالی دیگر تقلید کرده را دستگیر کنند...
"چارلی" و "موریل" زندگی ساده ای دارند تا اینکه برنده 4میلیون دلار می شوند.اما قبل از برنده شدن این جایزه "چارلی" به پیشخدمت یک رستوران قول داده که اگر برنده شود نصف پول را به او می دهد.اما "موریل" نمی تواند پول را قسمت کند و همه آن را برای خود می خواهد...
در تابستان سال 1965 دانش آموزان سال آخر دبیرستان "وست وود" در حومه لس آنجلس فارق التحصیل می شوند.این واقعه زندگی آنها را تحت تاثیر قرار می دهد و...
"جودی"، همسرش "رابرت" و سه فرزندش را بدون هیچ توضیحی ترک می کند. سه سال بعد او به یکباره نزد خانواده اش بازمی گردد. اما "رابرت" و معشوقه جدیدش او را به چشم یک دیوانه نگاه کرده و تلاش می کنند از فرزندانش مراقبت کنند...
مواد مخدر زندگی مردمان یک دهکده را به خطر انداخته و یک پلیس متوجه می شود این مواد مخدر از یکی از پایگاه های هوایی موجود در این روستا پخش می شود و حال او می خواهد جلوی این وضعیت را بگیرد و ...
"جک مک کی" پزشکی موفق است که در زندگی اش همه چیز دارد تا اینکه مشخص می شود مبتلا به سرطان گلو است.او که اکنون پزشکان،بیمارستانها و پزشکی را از دید یک بیمار می بیند؛متوجه می شود پزشک بودن بسیار بیشتر از جراحی و تجویز دارو است...
وقتی که دوست یک کاراگاه پلیس در یک ماموریت کشته می شود. او تصمیم می گیرد از سه فرزند او مراقبت کند بنابراین آن ها را به فرزند خواندگی قبول می کند ولی حقوقش جوابگوی همه آن ها نمی شود بنابرین تصمیم می گیرد از یک قاچاقچی مواد مخدر پول بگیرد و…
جايي ميان کارولايناي شمالي و جنوبي. «سيلر ريپلي» (کيج) جلوي چشم هاي محبوبه اش، «لولا» (درن)، مردي را که با چاقو به او حمله کرده، مي کشد و به زندان مي افتد. اما بيست و دو ماه و هجده روز بعد که آزاد مي شود «لولا» با اين که مادرش «ماري يتا» (لد) ملاقات آن...