فرانک یک قاتل استخدامی است که برای یک سازمان خلافکاری بزرگ در اشتایرمارک کار می کند. او ماموریت گرفته است که یک دختر به نام مارلین را دزدیده و او را به سازمان تحویل دهد. بعد از دریافت این ماموریت همه چیز برای فرانک عوض می شود. او عاشق مارلین…
اندی و لنا برای اینکه دوباره همدیگر را پیدا کنند، تصمیم می گیرند آخر هفته طولانی را در یک کلبه تعطیلات در کوه های استایرا بگذرانند. هنگامی که اندی صبح روز بعد لنا را بدون هیچ اثری گم شده می یابد، اوضاع تشدید می شود