آملی به توکیو نقل مکان میکند. او در همین حال که بعنوان یک مُدرس فرانسوی فعالیت میکند، خودش را در فرهنگ ژاپنی غرق کرده است. زمانی که او با یک دانشجوی ژاپنی به نام رینری که دوستدار فرهنگ فرانسویست، ملاقات میکند، ناخودآگاه شیفتهی او می شود…
"فیلیپ" و "دیتر" از اینکه مجبور هستند به دلیل اعتقادات اهالی شهر کوچکشان شخصیت واقعی خود را مخفی کنند عذاب می کشند.پس از پوستن یکی از اقوام آلمانشان،آن سه به شهری بزرگ فرار می کنند تا جائی که به آن تعلق دارند را پیدا کنند...