سالی فیلد (به انگلیسی: Sally Margaret Field) (زاده ۶ نوامبر ۱۹۴۶) بازیگر آمریکایی است.
بخشی از شهرت او به خاطر حضور در فیلمهای بدون دخترم هرگز و فارست گامپ است. او دوبار برای بازی در فیلمهای نورما ری و مکانهایی در قلب جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن دریافت کرده است و برای فیلم لینکلن نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن شده است.
پس از اینکه "جولی" دختر "کارن مک کن" به طرز وحشیانه ای به قتل می رسد،او از پلیس لس آنجلس درخواست می کند تا "رابرت دوب" مظنون پرونده را برای همیشه در زندان نگاه دارد اما پلیس درخواست او را نادیده می گیرد.وقتی دادگاه تصمیم به عفو او می گیرد،"کارن" برای...
سه حیوان دست آموز از مزرعه ای در کالیفرنیا فرار می کنند تا صاحب خود در سانفرانسیسکو را پیدا کنند...
سن فرانسيسکو. «دانيل هيلارد» (ويليامز) که همسرش، «ميراندا» (فيلد) از او جدا شده، فقط اجازه دارد که روزهاي شنبه بچه هايش را ببيند. او خيلي زود به اين نتيجه مي رسد که براي حضور بيشتر در کنار بچه ها، بايد خود را به شکل يک خدمتکار زن درآورد و به استخدام...
بازیگر بلند پرواز یک برنامه تلویزیونی با تهیه کننده اش دست به یکی میکند تا ستارهی طولانی مدت این برنامه را برکنار کند و خودش جای او را بگیرد، اما همه چیز طبق نقشهی آنها پیش نمی رود...
دکتر بزرگ محمودی پزشکی است که سالهای زیادی را از وطن دور بوده و به همراه همسر امریکاییش بتی و دخترش مهتاب در میشیگان زندگی میکند. انقلاب اسلامی به تازگی رخ داده، و همکاران دکتر محمودی از قضیه تصرف سفارت آمریکا در تهران تصورات منفی از ایرانیان...
داستان در سالن زیبایی "ترووی" در شهر کوچکی اتفاق می افتد و درباره گروهی از دوستان نزدیک است که زندگیشان به آنجا کشیده می شود...
"استیون گلد" کمدینی است که به تازگی از دانشکده پزشکی اخراج شده است."لیلا کریستیک" خانه داری است که می خواهد تبدیل به یک کمدین موفق شود اما به نظر نمی رسد استعدادی داشته باشد."استیون" او را زیر پر و بال خود گرفته و به او آموزش می دهد و...
"اما" زنی مطلقه می باشد که به همراه پسر جوانش به شهری کوچک نقل مکان کرده و تلاش می کند در آنجا یک پرورشگاه اسب راه بیندازد. "مورفی" هم عطار آن شهر است و با "اما" آشنا می شود. "اما" و "مورفی" به هم علاقه مند می شود و همه چیز طبق روال پیش می رود تا زمانی که سر...
وقتی همسر کلانتر "ادنا اسپالدینگ" در یک حادثه کشته می شود او خود را در دوان رکود اقتصادی به همراه مزرعه ای کوچک تنها می بیند.یک مرد سیاه پوست به او کمک می کند در مزرعه اش پنبه بکارد و به همراه آنها تلاش می کند مزرعه را نجات دهد...
"کای" نزدیک به سه سال پس از مرگ همسر خود "جولی" جرات کرده و به همراه نامزد جدید خود "روپرت" به خانه سابقشان بازمی گردد. اما به سرعت ترس او رنگ واقعیت گرفته و نه تنها خاطرات قدیمی به سراغش می آیند، بلکه روح همسر سابقش نیز او را آزار می دهد...