کلارا و ویکتوریا خواهر هستند. پدر آنها می میرد و بیشتر اموال خود را به کلارا واگذار می کند. وقتی کلارا با مردی که خواهرش دوستش دارد درگیر می شود ، ویکتوریا شروع به طرح قتل خود می کند...
در دهه 1950، لودویک جان به دلیل فرستادن یک متن ناقص سیاسی به دوست دخترش، توسط دانشجویان دیگر از حزب کمونیست و دانشگاه اخراج می شود. پانزده سال بعد، او تلاش می کند با فریب دادن هلنا همسر یکی از آن دانشجویان انتقام خود را بگیرد...