لمی و کیزا دو برادری هستند که مجبور می شوند جسد پدر بزرگ خود را از بلگراد به ورشاس ببرند. آنها که همه پولهای خود را خرج کرده اند، تصمیم می گیرند جسد را قاچاقچی با قطار منتقل کنند. آنها تن جسد پدربزرگ خود لباس پوشانده، او را در قطار نشانده و به همه می...