امید و رضا پدر و پسری هستند که در کنار هم یک زندگی ساده دارند. امید به یک بیماری نادر به اسم هایپرتایمزیا (بیشیادآوری) دچار است و هیچکدام از چیزهایی که میبیند یا میشنود را نمیتواند فراموش کند. این خصوصیت گاهی معجزه و گاهی فلاکت محسوب میشود. یک روز امید بیدار میشود و میبیند پدرش را به جرم قتل بازداشت کردهاند، بعلاوه پدرش در مورد شب قتل هیچ چیزی به خاطر نمیآورد…