نیکولاس یک مرد جوان است. او می داند که با دیگران متفاوت است؛ موضوعی خجالت آور و غیر قابل قبول درباره ی او وجود دارد که باید مخفی بماند و یا حتی انکار شود. دولت آفریقای جنوبی درگیر جنگی در مرز آنگولا شده است و تمام مردان سفید پوست بالای شانزده سال باید به صورت اجباری به مدت دو سال برای دفاع از این رژیم نژاد پرست، در ارتش خدمت کنند. درست در زمانی که ترس و وحشت نیکولاس را مجبور می کنند که برای مخفی ماندن، وقایع غیر قابل قبولی را بپذیرد، او با یکی دیگر از سربازان که مانند او متفاوت است، رابطه ای صمیمی برقرار می کند. اکنون هر دوی آن ها در خطر هستند، خطری که از آتش دشمن نیز جدی تر است...