“فاروق گنجر” رئیس شرکت “سرامیک گنجر” برای خوب شدن همسرش “افسون” هر کاری از دستش برمیآمد انجام داد ولی هنگام برگشت به بودروم از دورهی درمانش، او را از دست میدهد. فاروق پس از فوت عشقش همراه با فرزندانش به خانهاش در استانبول باز میگردد، بیخبر از اینکه قرار است قربانی حسادت “سراب” شوند که همراه آنها آمده است…