قرن دوازدهم، سوئد. آرن ماينسون فرزند يکي از خاندان هاي حکومت گر بعد از کشته شدن پدرش توسط بريگر بروسا نجات يافته و به دانمارک برده مي شود. آرن در آنجا بزرگ مي شود، اما حادثه اي در کودکي سبب مي شود تا زندگيش وقف کليسا شود. آرن به صومعه فرستاده مي شود، اما آشنايي با برادر ژيلبر که قبلاً شواليه معبد بوده، مسير زندگي او را عوض مي کند. ژيلبر به او سواري و شمشيربازي و راه و رسم سلحشوري مي آموزد. سال ها بعد آرن جوان بعد از برخورد با سسيلياي زيبا عاشق او مي شود و به همين خاطر به ابراز عشق خواهر وي پاسخ رد مي دهد. همين کار سبب خشم دحتر جوان شده و نزد ارباب کليسا از وي و سسيليا سعايت مي کند. فرجام کار فرستاده شدن سسيليا به صومعه و آرن به سوي سرزمين هاي مقدس است تا در کسوت شواليه معبد براي حفاظت از اورشليم بجنگد. مدتي بعد سسيليا پسري به دنيا مي آورد که از او گرفته شده و به بريگر بروسا سپرده مي شود. آرن نيز در يکي از ماجراهايش جان صلاح الدين ايوبي را که مخفيانه سفر مي کند، از چنگ راهزنان نجات مي دهد. صلاح الدين تلويحاً به او مي گويد که قصد حمله اي بزرگ به اورشليم را دارد. آرن به شهر مي رود و حاکم را مطلع مي کند. حاکم شهر از او مي خواهد تا رهبري حمله به سپاه صلاح الدين را در خارج از شهر بر عهده بگيرد. حمله غافلگيرانه به صلاح الدين موفقيت آميز از آب در آمده و آرن به پاداش اين کار از خدمت در کسوت شواليه گري مرخص مي شود تا به زادگاه خود و نزد سسيليا بازگردد.
توضیحات :
برنده 2 جایزه ، کاندید 1 جایزه