شکوه، زنی میانسال متوجه میشود که فرزندان همسر سابقش، فریدون او را به خانه سالمندان سپردند. او، و همسر دومش، رضا تصمیم می گیرند از فریدون نگهداری کنند؛ آن هم در خانه خودشان. در این حین، رابطه شکوه و فریدون به طرز قابل توجهی تغییر می کند. این موقعیت جدید بر زندگی روزمره شکوه و رضا تاثیر می گذارد و تغییرات ناخواسته ای برای هر سه نفر آنها به همراه دارد.
توضیحات :
«بنفشه آفریقایی» چند لحظه ماندگار دارد که همین تکلحظهها میتوانند کلیّت فیلم را یکتنه به دوش بکشند. آیا میتوان گفت فیلمی بهخاطر چند تکلحظه درخشان فیلم درخشانی است؟ خیر. اما آیا میتوان فیلمی را بهخاطر چند تکلحظه درخشان دوست داشت؟ بله. این همان مرزی است که بسیاری از ما هنگام دفاع از فیلمی که دوستش داریم بیهوا از آن عبور میکنیم. هدف این مطلب آن است که روی لبه باریک این مرز پیش برود. به بهانه اکران آنلاین فیلم «بنفشه آفریقایی»، نگاهی دوباره داریم به اثر جذاب مونا زندی حقیقی؛ با فیلیمو شات همراه باشید.
«بنفشه آفریقایی» که در سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، دومین فیلم بلند مونا زندی حقیقی بعد از تجربه موفق «عصر جمعه» در دهه هشتاد است. فیلم، داستان زنی میانسال را روایت میکند که همراه با همسر دوم خود مشغول زندگی است. اما وقتیکه متوجه میشود همسر سابقش در آسایشگاه تنها مانده و وضع خوبی ندارد، از سر انسانیت تصمیم میگیرد که او را به خانهاش بیاورد و از او نگهداری کند. این اتفاق بهتدریج زندگی زن را تغییر میدهد و بحران متفاوتی را رقم میزند.
فیلم مونا زندی حقیقی از آن آثاری است که استانداردهای یک فیلم قابلتماشا را رعایت کرده و حتی اگر آن را فیلم خوبی ندانید در جواب این سؤال که «چهجوری بود؟» با رعایت انصاف باید بگویید «به یه بار دیدن میارزه.» این جواب برای راحت کردن خیال پرسشگر از بابت کیفیت فنی فیلم است؛ یعنی قرار نیست به صحنههای جدی بخندی یا موقع دیدن صحنههای بامزه، اخم کنی. فیلم «بنفشه آفریقایی» هر جا که میخواهد از مخاطبش واکنشی بگیرد (چه در صحنههای تراژیک و چه در صحنههای کمیک) موفق عمل میکند. مشکل شاید آن بوده که پتانسیل اثر بسیار بالاتر از سقف خواستههای سازندگانش است.
«بنفشه آفریقایی» درباره زنی میانسال و مستقل است که در محیطی سنتی میان شوهر سابق و شوهر کنونیاش به معنای واقعی کلمه «گیر» افتاده است. این کلمه گیر افتادن نقشی کلیدی دارد چرا که هم وجهی تلخ به ماجرا میبخشد و هم وجهی بامزه. آنچه باعث شده نگارنده این فیلم را دوست داشته باشد مهارت مشهود فیلمساز و بازیگران و عواملش در اجرای درست این تکصحنههای متضاد بوده است. آن تکلحظههای درخشانی که ذکرش رفت حاصل مهارت فنی و یک قدم فراتر از آن یعنی دانش سینماست.
دانش سینما را میتوان با پرداختن به بازیگر نقش اصلی فیلم توضیح داد. فاطمه معتمدآریا در «بنفشه آفریقایی» نقش زنی دلکنده از گذشته پاگیر و دلداده به آینده نامعلوم را بازی میکند؛ یعنی زنی درگیر تلخی و شیرینی، یعنی زنی پابند دو مرد که این پابندیهای جداگانه جایی با هم تلاقی خواهند کرد. معتمدآریا بازیگری است که مهارت فنیاش بر همه ثابت شده (یعنی حفظ حداقلها در تمام آثار) اما در چند فیلم خاص توانسته دانش سینماییاش را به رخ بکشد («روسریآبی»، «گیلانه»، «اینجا بدون من» و…).
دانش سینمایی معتمدآریا در فیلم «بنفشه آفریقایی» در همان تکلحظههای درخشانی نمود مییابد که میبینی چطور صحنهای تلخ را با یک نگاه به ورطه طنز میکشد و دوباره در انتها با نوع و ریتم ادای دیالوگها زهر اولیه را به صحنه بازمیگرداند. حفظ این دوگانگی لحن و حس در صحنههای مختلف فیلمی که نمایشگر زندگی دوپاره آن شخصیت است، کار هر بازیگری نیست. دانش سینمایی معتمدآریا در نوع اجرای فعالیتهای بهظاهر بیاهمیتی چون راه رفتن و نشستن معلوم میشود؛ با انتقال احساسات شخصیت از طریق فعالیتهای روزمره و نه کنشهای پرجلوهای مانند فریاد کشیدن و گریههای هیستریک و رفتارهایی از این دست که امروز بسیاری عیار بازیگری را با آنها میسنجند. ایفای بینقص چنین نقشی و اساساً انتخاب نقش و فیلمنامهای از این جنس است که دانش سینمایی فرد را هویدا میکند.
در کنار معتمدآریا که در اوج ظاهر شده، سعید آقاخانی و رضا بابک نهتنها سنگاندازی نمیکنند بلکه نقشهایشان را با اشراف کامل ایفا کردهاند و هر دو آگاهانه طوری بازی میکنند که بهقولمعروف «دوربیندزدی» نباشد؛ این فیلم، فیلم شکوه (با بازی معتمدآریا) است و آقاخانی و بابک میدانند که تمرکز دوربین و حواس مخاطب بیش از همه باید متوجه شکوه باشد. این درک مشترک بازیگران نقشهای فرعی و همینطور عوامل پشت صحنه از هدف واحد فیلم، بزرگترین نقطه قوت «بنفشه آفریقایی» است.
در یک دهه اخیر سینمای ایران، فیلمهایی ساخته شدهاند که تلاش شده با القابی چون «شاهکار» و «درجهیک» و «ماندگار» مورد خطاب قرار گیرند اما اکثر این آثار در مدتی کمتر از نیم دهه ثابت کردهاند که لایق آن تحسینهای شتابزده نبودهاند. فیلم «بنفشه آفریقایی» از آن جنس آثار نیست؛ نه کسی تلاشی برای زیادهازحد تحویل گرفتنش نشان میدهد و نه خود فیلم در پی جنجالآفرینی و ایجاد دوگانه شاهکار-مزخرف در دل بینندگان و منتقدین است.
«بنفشه آفریقایی» در کنار دهها فیلم دیگر سینمای ایران قرار میگیرد که آمدند، قصه جمعوجورشان را تعریف کردند، حرفی گندهتر از دهانشان نزدند و یادگارهایی برای سینمای ایران به جا گذاشتند که نه در حد «یک فیلم درخشان» بلکه در حد «یک نقشآفرینی درخشان»، «یک فیلمبرداری درخشان» و «چند تکلحظه درخشان» بودند. حالا شاید بگویی اینها که نشد «فیلم خوب». حرف نگارنده همین است: اینها لزوماً فیلم خوب تحویل نمیدهند اما در مورد بهخصوصِ «بنفشه آفریقایی»، فیلمی را ساختهاند که نگارنده «دوست»ش دارد؛ اگر میپرسی «آیا میشود فیلمی را بهخاطر چند تکلحظه درخشان دوست داشت؟» پس معلوم است هنوز «بنفشه آفریقایی» را ندیدهای.