لیلا و سارپ که از دوران دبیرستان باهم دوست بودند، تصمیم میگیرند که ازدواج کنند اما سارپ در روز ازدواج فرار میکند و 5 سال به خارج از کشور میرود. بعد از این اتفاق لیلا به هیچ مردی اعتماد نمیکند و با کار، سر خودش را گرم میکند. سارپ بعد از 5 سال به استانبول میاد و قصد دارد با دختری به نام ملیسا که در خارج از کشور با اون آشنا شده ازدواج کند. لیلا پیش مادر ملیسا کار میکند و کار او برنامه ریزی مراسم ازدواج است، مادر ملیسا از لیلا میخواهد که بهترین مراسم ازدواج رو برای دخترش برنامه ریزی کند و…..