داستان فیلم دربارهٔ عکاس جوانی است که در جستجوی یافتن عکسهای مناسبی برای نمایشِ در دستِ تمرینِ «قضیه اوپنهایمر» است که بهطور اتفاقی با پیرمرد ناشناسی که دچار عارضه قلبی شده است، مواجه میگردد. عکاس جوانی، شب هنگام، او را به بیمارستان میرساند و بر نیمکت انتظار بیمارستان، با مرور دفترچهٔ خاطرات این پیرمرد، در فراگردی متافیزیکی، در پی روح او میافتد و خود را در قالب او میبیند و زندگی پیرمرد را از کودکی در کاشان، تا لحظهٔ مرگ مرور میکند و و در پایان این مسیر به معرفتی دست پیدا میکند که حاکی از اعتلای وجود انسانی و منش اخلاقی او است...
توضیحات :
ایده این فیلم زمانی به ذهن ابراهیمیفر خطور کرد که روزی به اتفاق «حسین ایری» (که قبلاً در چند فیلمش دستیار کارگردان او بودهاست و فیلمنامه نار و نی را هم بعداً به اتفاق هم نوشتند) به دیدن مرحوم ساموئل خاچیکیان رفته بودند و سالخوردگی این سینماگر، برای ابراهیمیفر، تداعیبخش این ایده بود که انسان شبیه به یک دفترچه خاطرات است و میتوان فیلمی را ساخت که با محوریت بر این تشابه روایت خود را پیش ببرد. بدین ترتیب نگارش فیلمنامهای با نام اولیه «کتابچه» آغاز شد که در نهایت به ساخت فیلم «نار و نی» منجر گردید..
ابراهیمیفر در یادداشتی دربارهٔ این فیلم، نوشته است:
«این فیلم نمایانگر سینمایی است که به آن اعتقاد دارم. سینمایی که به قصه و دیالوگ وابسته نیست. مجموع دیالوگهایی که در یک ساعت این فیلم ادا میشود از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند. سینما در مقایسه با هنرهای دیگر هنری است که تجربههای اولیه خود را سپری میکند. به عنوان یک سینماگر معتقدم که باید از کلیشهها پرهیز کرد؛ کلیشه یعنی درجا زدن و درجا زدن یعنی عقب افتادن از قافلهای که تازه در آغاز راه است».