1936. در یک شهر کوچک و از راه دور اندلس (جنوب تا اسپانیا) ، هیگینو خیاط و یک مشاور شهری است که اخیراً با روزا ازدواج کرده است. پس از وقوع جنگ داخلی اسپانیا توسط کودتای ژنرال فرانکو ، هیگوینیو در خانه خود پنهان می شود و در انتظار لحظه مناسب فرار با همسرش است اما در تلاش همسایه اش ، گونزالو گرفتار می شود که هیگینو را مقصر مرگ برادرش می داند و به دنبال انتقام گرفتن از او است اسیر شده توسط سربازان Franco ، Higinio همراه با دیگر زندانیان مخالف با کامیون به زندان در نزدیکی رانده می شود ، اما حواس پرتی ناخواسته از یکی از زندانیان به او فرصتی برای فرار می دهد و در سراسر شهر به خانه خود می رود که در آنجا قرار است پنهان بماند. یک پناهگاه مخفی تا زمانی که جنگ ادامه یابد.....