مازیار (ایرج قادری) و پرویز (بهمن مفید) دو برادر ناتنی هستند كه تحت سرپرستی افخم الدوله (ایران قادری) بزرگ شده اند. مازیار با مریم (پوری بنائی) قرار ازدواج گذاشته است؛ اما در قزوین، زادگاه دختر، زلزله می آید و او آواره می شود و همان موقع می شنود كه هواپیمای مازیار در دریای خزر سقوط كرده و او كشته شده است و مازیار در جست و جوی مریم به قزوین می رود و ناامید باز می گردد. مریم، بدون اطلاع مازیار، به خانه ی افخم الدوله راه می یابد و آموزش قرائت قرآن را به چند نوجوان به عهده می گیرد. پرویز رقاصه ای (مرسده كامیاب) را دوست دارد؛ اما افخم الدوله او را با مریم آشنا می كند. آن دو با هم ازدواج می كنند، و مازیار مریم را پای سفره ی عقد می بیند. آن دو درباره ی گذشته ی خود سكوت می كنند. همان شب جاسم، صاحب كافه، و نوچه هایش با پرویز درگیر می شوند و رقاصه یكی از آنها را می كشد و وانمود می كند كه پرویز مرتكب قتل شده است. او پرویز را وامی دارد كه جسد را با اتومبیل به دره پرتاب و شایع كنند كه پرویز كشته شده است. پرویز همسرش را ترك می كند. پرویز به مریم سر می زند و از او می خواهد كه راز زنده بودنش را پوشیده نگه دارد. مریم آبستن می شود و افخم الدوله او و سپس مازیار را از خانه اش می راند. مازیار از مریم و فرزندش مراقبت می كند، و پرویز كه به رابطه ی آن دو بدگمان شده با مازیار درگیر می شود، و به ضرب گلوله ی رقاصه از پا در می آید.