داستان در مورد شخصی به اسم لیام است که بعد از تصادفی که میکند در ماشینش درحالی که نمیداند کیست و حافظه اش را از دست داده به هوش می آید. همانطور که او به سمت شهر برای کمک میرود سر راهش فقط جسد انسان ها را میباد که رنگ چشمان آنها به طرز عجیبی پریده است . لیام در ابتدا گمان میکند که این کار یک ویروس است که در از طریق هوا منتشر شده اما بعد به حقیقتی وحشتناک پی میبرد …