غلام در یك درگیری عباس، برادر اقدس را می كشد و قتل را به گردن رحمت می اندازد. رحمت دستگیر می شود و اقدس برای انتقام از او با حیدر همراه می شود. حیدر اقدس را به عقد خود درمی آورد و به خونخواهی برادر اقدس می رود. رحمت از زندان آزاد می شود و آن دو رو در روی هم قرار می گیرند. حیدر با دیدن رحمت متوجه می شود كه او برادر گم شده اش است و درمی یابد كه او عباس را نكشته است. اقدس از این كه حیدر زیر قولش زده است برآشفته می شود و دنبال مرد دیگری می گردد تا انتقام خون برادرش را بگیرد. زینت، خواهر اقدس، كه شب حادثه پنهانی به عقد رحمت درآمده است، موضوع را فاش می كند. جوان خل و چلی به نام اصغر، كه شاهد كشته شدن عباس به دست غلام بوده، ماجرا را به حیدر می فهماند و حیدر رو در روی غلام قرار می گیرد. در میانه ی دعوا اقدس با پلیس سرمی رسد، و غلام دستگیر می شود.