دكتر حمید سپهر پس از بیست و دو سال دوری از وطن، برای عیادت عمو و دیدار با پسرعمویش از آمریكا به ایران بازمی گردد؛ اما در فرودگاه تنها مورد استقبال یك راننده تاكسی به نام مهدی قرار می گیرد كه دكتر سپهر به طور رایگان در آمریكا دختر او را جراحی كرده است. او به زودی درمی یابد كه عمویش درگذشته و پسرعمویش سهیل نیز پس از مرگ دخترش زیر بمباران هواپیماهای عراقی و جدایی از همسرش ایران، معتاد شده است. دكتر از سهیل می خواهد اعتیاد را ترك كند تا ارثی را كه پدر سهیل برای دكتر باقی گذاشته به او انتقال دهد، اما سهیل نمی پذیرد و با عصبانیت در مقابل پسرعمویش تهدید به خودكشی می كند. دكتر كه نمی داند سهیل سال هاست با نامزد سابق او، ایران، ازدواج كرده و گمان می كند ایران هنوز به عادت سال ها قبل به رستوران میعادگاهشان می آید، با مهدی چندبار به رستوران می رود و اتفاقاً یك بار ایران را می بیند، اما ایران با دیدن او می گریزد. دكتر در خانه سهیل با چند قاچاقچی مواد مخدر رو به و می شود و حین تعقیب آن ها توسط نیروی انتظامی دستگیر و روانه زندان می شود. در زندان دكتر به كمك مهدی و سرهنگی كه پسرش چند سال قبل در خارج از كشور درگذشته آزاد می شود. به دكترخبر می دهند كه سهیل خودكشی كرده و تلاش او برای نجات پسرعمویش به جایی نمی رسد. سهیل پیش از مرگ بسته ای حاوی یك نامه و قاب عكس عروسی خود را برای ایران می فرستد. ایران با خواندن نامه او درمی یابد كه سهیل سال ها نامه های حمید را نزد خود نگه می داشته و ازدواج حمید درخارج از كشور نیز دروغی ساخته سهیل بوده است. ایران بلافاصله به سوی فرودگاه حركت می كند و وقتی به آن جا می رسد كه دكتر در حال ترك وطن است. هواپیما سر موعد مقرر پرواز می كند، اما دكتر سوار آن نشده و به سراغ ایران آمده كه در فرودگاه منتظر او مانده است.