اسد دادوند و نامزدش، شكوه تكاوندی، قرار گذاشته اند كه پس از یافتن خانه ای اجاره ای ازدواج كنند. اسد پس از مدتی تلاش به كمك برادرش، امین، خانه ای پیدا می كنند كه در اجاره ی مرد عیالواری است به نام گلدوست. گلدوست، كه وضع مالی مناسبی ندارد، قادر نیست خانه ی جدیدی پیدا كند. او عاقبت پس از كش مكش های فراوان و طرح دوستی با اسد خانه را تخلیه می كند و به كمك همسر و فرزندانش تصمیم می گیرد آلونكی در حلبی آباد حاشیه ی شهر بسازد. او در شب ازدواج اسد و شكوه به آن دو اطلاع داده كه به زادگاهش شیراز بازگشته است.