غلام از زندان مرخص می شود و با حیدر كه پدرش مرشد زمان، به دست غلام علیل شده است درگیر می شود. غلام در خلوت از اعظم خواهر حیدر هتك حرمت میكند. اعظم به خانه ی طاهر پناه می برد و غلام شایعه می كند كه طاهر اعظم را بی سیرت كرده است. مادر طاهر پسرش را از خود می راند و طاهر برای جلوگیری از خون ریزی سكوت می كند. ابی، كه تحت تأثیر جوانمردی طاهر قرار گرفته است، برادرش غلام را سرزنش می كند. حیدر با طاهر گلاویز می شود و اعظم حقیقت را فاش می كند. غلام طاهر را با چاقو مضروب می كند و حیدر، غلام را از پا درمی آورد و خودش را با چاقو می زند. غلام در لحظه ی مرگ طلب بخشش می كند و طاهر وانمود می كند كه او را بخشیده است.