شهمیر حسابدار شركتی است كه به دروغ متهم به اختلاس می شود، و قبل از دست گیری رییس حسابداری را، كه مجرم اصلی است، به قتل می رساند و به زندان می افتد. او پس از چهار سال از زندان مرخص می شود، در حالی كه سیامك، برادر همسرش را كه افسر پلیس است، در دستگیری خود مقصر می داند. شهمیر فرزندش را به باغ وحش می برد و در آنجا زنی به نام شهلا با او تماس می گیرد و از او می خواهد كه در ازای دویست و پنجاه هزار تومان دخترخوانده اش لیلا را گروگان بگیرد و از پدر او پدرام یك میلیون تومان مطالبه كند. شهمیر، كه مكالمه اش را با شهلا بر نوار صدا ضبط كرده، دست به كار می شود و لیلا را كه در طراحی این نقشه مشاركت دارد به خانه ای قدیمی می برد. موقعی كه پدرام و منصور، نامزد لیلا، از غیبت طولانی او دلواپس شده اند شهمیر با پدرام تماس می گیرد و یك میلیون تومان مطالبه می كند. پدرام ازدوستش حسام كمك مالی می خواهد و حسام موضوع را با سیامك در میان می گذارد. شهمیر كیف پول را از پدرام تحویل می گیرد و به مخفی گاه لیلا می رود؛ اما با جسد او روبرو می شود. در لحظه ای كه شهمیر از كیف پول غافل می ماند قاتل لیلا كیف را با كیف دیگری عوض می كند و جسد لیلا را در صندوق عقب اتومبیل شهمیر می گذارد و می گریزد. شب هنگام همسرش سیما جسد را در اتومبیل شهمیر می بیند. او به شهمیر كمك می كند تا جسد را در خارج از شهر رها كند. شهمیر شهلا را با نوار صدایی كه از او دارد تهدید می كند و به دستور شهلا فرزند شهمیر ربوده می شود. او حاضر می شود نوار صدا را در ازای آزادی فرزندش به شهلا بدهد؛ اما در وعده گاه با منصور و جسد شهلا مواجه می شود. منصور شهمیر را با گلوله زخمی می كند و شهمیر او را از پا در می آورد و سرانجام با حضور سیامك و مأموران پلیس غائله ختم می شود.