دو برادر : حجت(محمد علی فردین ) و زین العابدین (فرامرز قریبیان ) قرق بان جنگل هستند. و درتنهایی روزگار می گذارنند. دل خوشی آن دو این است كه خاطرات سرزمین اجدادی شان كردستان را مرور كنند و روزهای جمعه در شهر با خوش گذرانی خلا تنهایی خود راپر كنند . زین العابدین حجت را تر وخشك می كند و كار آش پزی و رخت شویی و وصله كردن لباس ها را به عهده دارد. آن متوجه می شوند كه چند نفر مخفیانه درخت های جنگل را قطع می كنند . روزی حجت به دنبال مهاجمان می رود و با غزل(پوری بنایی)، زنی معروفه، به كلبه باز می گردد. زین العابدین به غزل دل می بندد؛ اما حجت نیز در می یابد كه گرفتار عشق غز ل شده است . دو برادر تصمیم میگیرند غزل را ازمیان بردارند تا هیچ یك در این معركه لطمه نبیند. آن دو پس از به قتل رساندن غزل جسد او را در دل جنگل به خاك میسپارند و پس از به آتش كشیدن كلبه شان سوار بر اسب به دنبال سرنوشت نا معلوم خود می روند .