کلر و شوهرش تصمیم میگیرند به خانه ی زمان بچگی کلر نقل مکان کنند چرا که دوباره خاطرات و تراژدی مادر او به سراغش آمده و تنها راه رفع آن بودن در همان خانه ی زمان بچگی اش است. همسر او دوباره به سر کار بازمیگردد و کلر خود را در مه ای از گذشته و زمان حال می بیند که شخصیتی کوچک و مرموز نیز با خاطرات او در امیخته شده است. این موجود کوچک که در حال سعی برای رسیدن به کلر می باشد، چیست و چه می خواهد؟!….