یك رزمنده به نام ناصر به همراه سه تن از همرزمانش (احمد- قاسم و محمد) برای عملیات گشت و شناسایی به جبهه اعزام می شود.ناصر حلقه ی ازدواجش را به عاطفه كه تازه به عقد او در آمده می دهد و عازم می شود. در جبهه برای انجام مأموریت ناصر و همرزمانش به وسیله ی یك راهنمای محلی از راه مخفی ادامه مسیر می دهند اما راهنمای محلی توسط عراقی ها كشته می شود و گروه مجبور می شود از راه اصلی به شناسایی برود. مأموریت كه انهدام یك پل تداركاتی در مسیر یك گذرگاه است، به خوبی انجام می گیرد، اما قاسم و محمد كه از لباس مبدل عراقی ها استفاده كرده بودند به عنوان نظامیان خاطی به جوخه ی اعدام سپرده می شوند، ناصر بعد از شكنجه شدن توسط دو عراقی ناراضی موفق به فرار شده و احمد نیز فرار می كند اما بعد از نجات ناصر به دلیل بیماری، جانباز مجهول الهویه شناخته می شود، اما احمد او را شناسایی می كند و ناصر بهبود می یابد و عاطفه حلقه ی ازدواج را به ناصر هدیه می دهد.