در یك درگیری بین نیروهای انتظامی و قاچاقچیان یك افسر كشته می شود. سروان یوسف پیر بلوچ، پسر عموی مقتول برای رسیدگی به پرونده یك سرقت به بلوچستان منتقل می شود. او با كمك خانواده عمویش به مبارزه با اشرار می پردازد. در پی حوادثی كه رخ می دهد خانواده اش از هم می پاشد و سرانجام مورد سرقت یك اسكلت پیش می آید و «پیر بلوچ» خود را به عنوان یكی از سردسته های قاچاقچیان جا می زند و سرانجام به محل اختفای «جلال» سر كرده قاچاقچیان كه موجب قتل پسر عمویش نیز بوده است پی می برد و با یاری نیروی های انتظامی قاچاقچیان را گرفتار می كند.