حسن به خاطر بیكاری به هر كاری حتی دزدی دست می زند تا اینكه دایی او برایش چند محل مختلف كار پیدا می كند اما حسن سر هیچ كاری دوام نمی آورد تا اینكه بالاخره حسن به عنوان شاگرد حجره ی حاجی به كار مشغول می شود و در همین هنگام به فرنگیس دختر آقای زمانی كه از همسایگان حاجی است علاقمند می شود. حاجی به علت زرنگی حسن به او پیشنهاد وارد كردن 10 تن چای از هند را می دهد كه چای ها به نام حسن وارد شود اما سود آن نصف شود، در پی قبولی این پیشنهاد از طرف حسن، آقای زمانی با اغفال او، تصمیم كلاهبرداری از حاجی می گیرد و در مقابل به حسن قول دختر خود را می دهد اما فرنگیس حاضر به ازدواج با یك كلاهبردار نمی شود. جنگ ایران و عراق شروع می شود و قیمت چای چند برابر می شود اما چون در حادثه ای حسن با فرنگیس از نزدیك روبرو می شود و از عقیده ی فرنگیس مطلع می شود از حاجی عذر خواهی می كند و سهم او را بطور كامل می دهد و با فرنگیس ازدواج می كند.