«دمرل» جوان زورمندی است كه پس از هماوردی با پهلوانان بسیار به عنوان پهلوان پهلوانان برگزیده میشود. او كه دلتنگ مبارزه است، از اینكه حریفی در برابر خود ندارد رنج میبرد و برای اینكه مبارز تازه ای بیاید، شروع میكند به آزار و اذیت مردم تا اینكه همزاد او به عنوان آخرین هماورد از راه میرسد، اما او در اثر نیش زنبوری میمیرد. «دمرل» آشفته می شود و كفر میگوید. در این هنگام سمبل مرگ با عزرائیل در برابر او ظاهر میشود و تا صبح به او مهلت میدهد كه كسی را به جای خود معرفی كند و گرنه جان خود او گرفته خواهد شد. دمرل كه از مردم ناامید است به پدر و مادرش پناه میبرد اما آنها نیز حاضر به فداكاری نمیشوند. تا اینكه همسرش حاضر میشود به جای «دمرل» خود را تسلیم مرگ كند. خداوند به این عشق بی آلایش آنان رحمت میآورد و آن دو را میبخشد...