قدیر رزمنده ای است كه برای انجام مأموریتی بعد بیست سال به روستای زادگاهش آمده است، دشمن روستا را كاملاً تخریب كرده است. قدیر قصد دارد به كمك پیرمردی محلی با نیروهای محلی كُرد تماس یابد تا او را برای رساندن اطلاعات به فرماندهان جنگی و ادامه عملیات شناسایی كمك كنند اما نیروهای دشمن قدیر را شناسایی كرده اند و به دنبال فیلم های شناسایی هستند و بالاخره نیروهای دشمن او و پیرمرد را محاصره می كند، پیرمرد شهید می شود. قدیر به كمك خورشیدخان سركرده نیروهای كُرد نجات می یابد. آنها قدیر و همرزمانش را در انجام عملیات گسترده ای در كوهستان كمك می كنند كه در نهایت به شهادت خورشیدخان می انجامد و او دخترش را به قدیر می سپارد.