اسد، بزرگ مالك و سرمایه دار روستا، دهقانی به نام كاك خان را زیر فشار قرار می دهد تا زمینش را برای احداث جاده كارخانه به او و اگذار كند. كاك خان امتناع می كند و برای دادخواهی به شهر نزد شازده، پدر اسد، می رود. ملاقات شازده نیز مشكلی از كاك حل نمی كند وقتی به روستا باز می گردد با جسد پسرش رو به رو می شود، كه افراد اسد به قتل رسانده اند. همسرش نیز از ضربه وارده عقل باخته است. كاك از اسد انتقام می گیرد. شازده با ایادی خود به روستا می رود. كاك با كمك شخصی به نام محمد جان قمشه ای تعدادی از همراهان شازده را از پا در می آورد و پس از كشته شدن محمد جان دستگیر و به اعدام محكوم می شود. كاك خان را برای اجرای حكم به روستای زادهگاهش می برند، در آن جا با همكاری گروهی از اهالی نجات می یابد. كاك از شازده انتقام می گیرد و به همراه همسرش و تعدادی از اهالی به كوه می زند.