سیدحسن طلبه ی جوانی است كه در شرف ملبس شدن است، در حالی كه هم دوره ای های وی درصدد تهیه ی لباس هستند، سید حسن در رابطه با راهی كه رفته و ادامه ی آن با خود دچار تناقض هایی می شود و از ملبس شدن سرباز می زند، ولی به احترام پدرش لباس را تهیه می كند. پسر بچه ی دستفروشی بنام قاسم لباس هایش را می دزد و سیدحسن با رفتن به دنبال او با فقر و فلاكت انسان هایی كه با قاسم زندگی می كنند، آشنا می شود و با آن ها ارتباط برقرار می كند. او سرانجام به حوزه بازمی گردد و بعد از ملبس شدن به دنبال قاسم كه در كانون اصلاح و تربیت به سر می برد رفته و زندگی جدیدی را آغاز می كند