سلیمان در پی بیكاری و فقر، به همراه برادرش نمكی كه معلول ذهنی است به شهر رفته و در خانه مراد، برادر دیگرش ساكن می شود. سلیمان در پی یافتن كار از نمكی غافل می شود ومراد نیز كه از حضور آن ها در شهر به ستوه آمده بود؛ نمكی را تحت آزار و اذیت قرار می دهد.غفلت سلیمان از نمكی به دنبال درگیری كاری و همچنین آزار و اذیت مراد باعث تشدید بیماری نمكی می شود. نمكی در پی تشدید بیماری و همچنین احساس تنهایی، كودكی را به اشتباه به جای پسر برادرش گرفته و اقدام به ربودن او می كند. با تعقیب پلیس، نمكی به بالای ساختمان در حال ساختی می رود و از پائین آمدن امتناع می نماید. سرانجام در پی ناتوانی پلیس در دستگیری او، بالاخره نمكی توسط سلیمان قانع شده و كودك را تحویل می دهد و پس از آن دستگیر می شود.